الهام ظریفیان | شهرآرانیوز؛ نام حسین مرادیان، عکاس، فیلم بردار و مستندساز، با تصاویر و فیلمهایی ناب از دوران انقلاب اسلامی در مشهد و بعد از آن رزمندگان دفاع مقدس گره خورده است. او از نوجوانی دوربین به دست گرفت و به تهیه عکس و فیلم از تظاهرات مردمی پرداخت. او همچنین از تشییع جنازه شهدای خراسان در معراج شهدا فیلم برداری کرد که تنها فیلم به جامانده از آن مراسم تاریخی در مشهد است. او از چند تظاهرات مهم در مشهد در دوره انقلاب اسلامی نیز عکاسی کرده است که یکی از آنها مربوط به وقایع ۹دی ۱۳۵۷ و آتش زدن تانکهای ارتش به دست مردم در چهارراه استانداری بود. به بهانه یادآوری روزهای انقلاب اسلامی در مشهد، گفت وگوی کوتاهی با او انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
اولین مشکلمان، مشکل اقتصادی بود. ما بیشتر در تهیه فیلم عکاسی یا کاغذ چاپ عکس مشکل مالی داشتیم. فیلم عکاسی حدود دوسه تومان میشد و یک بسته کاغذ چاپ عکس هم ۱۰ تومان بود.
از طریق عکاسی در مدرسه پول درمی آوردم. از هم کلاسی هایم عکس میگرفتم و در خانه چاپ میکردم. مثلا از ۱۰ نفر از بچه ها، یک عکس یادگاری میگرفتم و بعد ۱۰ عکس از رویش چاپ میکردم و به آنها میدادم. هر عکسی را ۲ تومان میفروختم. پنج عکس که میفروختم، میشد ۱۰ تومان و میرفتم یک بسته ۱۰۰ تایی کاغذ میخریدم. دوستی داشتم که با ارتباطاتش عکس امام (ره) را تهیه میکرد. از او نگاتیو میگرفتم و چاپ میکردم و در تظاهرات توزیع میکردم. بنابراین، اولین سختی، مشکل تأمین مالی بود و البته نا گفته نماند که انجام این کار آن زمان دل و جرئت میخواست و نمیشد همه جا آن را رقم زد.
دو نفر از دوستانم به نامهای محمد بصیری و عباس صابری مرادیان که بعدا در دفاع مقدس به شهادت رسید، به من پیوسته بودند و با هم عکسهای امام (ره) را چاپ و توزیع میکردیم. علی رنجبر زارع هم بود که تقریبا به ما کمک مالی میکرد. این گروهی بود که ما تشکیل داده بودیم و کارهای مختلف از عکاسی و فیلم برداری را در تظاهرات انجام میدادیم. در کنارش فیلمهای مستند یا به اصطلاح آن زمان سمبلیک هم میساختیم. چون نمیتوانستیم مستقیم موضوعی را بیان کنیم، به صورت نمادین کار میکردیم. فیلمهای «سدسازان»، «مرد»، «شهر فرهنگی»، «بازی خط و تاریکی ها» از همین فیلمها بودند. «سدسازان» قصه چند بچه بود که میخواستند جلو جریان آب را ببندند.
با گل جوی آب را میبستند و بعد میآمدند تماشا میکردند. آب جمع میشد و بالا میآمد. این صحنهها را میآوردیم روی تصویر مردم که در راهپیماییها شرکت میکردند. بعد آب میآمد پشت دیوار گلی که بچهها ساخته بودند و دیوار را خراب میکرد. بچهها دوباره دیوار گلی را میساختند و دوباره آب بالا میآمد و دیوار را خراب میکرد. این صحنهها تکرار میشد و راهپیماییها بین این تصاویر میآمد. به این نتیجه میرسیدند که نمیشود آب را بست. آب مسیر خودش را طی میکرد و بچهها دنبال آب میرفتند. این فیلمها را با دوربینهای هشت میلی متری میساختیم و کل فیلم حدود ۱۰ دقیقه میشد.
سال ۱۳۵۰ کلاس ششم بودم. یک دوره مقدماتی فیلم سازی را در مرکز آموزش سینمای جوان در اداره فرهنگ و هنر آن موقع گذراندم. البته قبل از آن هم خودجوش کار عکاسی میکردم. بعد که رفتم دنبال تئاتر، یکی از دوستان خیلی اصرار کرد که بیا در کار فیلم. میگفت تئاتر که بازی میکنی، نمیتوانی خودت را ببینی، ولی فیلم را میشود بعدا هم دید. پایم از آنجا به فیلم سازی باز شد.
نه! آن موقع به این صورت نبود که هنرمندان بتوانند شبکهای با هم کار کنند. بیشتر به صورت گروههای دوسه نفره بودند یا اینکه خودشان به تنهایی کار میکردند. مانند آقای اصغر نعیم آبادی که فیلمهای زیادی از انقلاب در مشهد تهیه کرد. بعد از انقلاب اسلامی با استفاده از فیلمهای او چند فیلم درباره حوادث بیمارستان امام رضا (ع) ساختم که از شبکه سراسری هم پخش شد. این افراد بودند، ولی انفرادی کار میکردند.
بلـــه، چــــون خفقـــان بود. حتی در جاهایی که پاتوق سینماگرها بود هم هستههای هنری انقلابی نمیتوانست شکل بگیرد. مثلا تئاتر که کار میکردم، یک روز آقای محمدعلی لطفی مقدم به من گفت: حواست باشد جلو رئیس سینمای جوان از کارهای انقلابی ات چیزی نگویی، چون ساواکی است. یعنی آنجا به صورت علنی نمیتوانستیم کاری کنیم. اگر هم فیلمی میساختیم، به اصطلاح در لفافه حرف میزدیم.
درست است. وقتش رسیده است مرکزی ایجاد شود که همه این آثار را جمع کند و حاصل را به صورت کتابی چاپ کند یا اینکه موزهای باشد که همه نگاتیوها، دوربین ها، عکسهای اولیه را جمع کند تا کسی که امروز میخواهد دنبال تاریخ هنر انقلاب اسلامی در مشهد باشد، بین سازمانهای مختلف سردرگم نشود.
یک نمونه اش آقای اصغر نعیم آبادی است. او فیلمهای خیلی زیادی در جریان انقلاب گرفت، ولی فقط فیلم میگرفت و نمیدانست با آنها چه کار کند. من چند ماه روی فیلمهای او کار میکردم و از بین فیلم هایش چهارپنج فیلم درآوردم که اوایل انقلاب اسلامی در جاهای مختلف نمایش داده شد. حتی با اینکه این فیلمها هشت میلی متری بود و باید خیلی مراقبت میشدند، در مدارس نمایش داده میشد و در شبکههای سراسری تلویزیون پخش شد. به تازگی متوجه شدم با شهرداری همکاری میکند و فیلم هایش را به آنها سپرده است.
من خودم حدود ۲ هزار قطعه از عکس هایم را همراه با نگاتیوهایشان به مرکز حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس سپردم؛ چون بالاخره ما از صحنه خارج شده ایم و فردا که نباشیم، بچه هایمان قدر این عکسها را نمیدانند و هرچه باشد را میریزند بیرون.
من سعی کردم به جاهایی بسپرم که بتوانند از آنها استفاده کنند. حالا بعضی دوستان لطف دارند و اگر در جایی از آثارم استفاده میکنند، اسم من را میآورند، بعضی هم بدون نام، کارهایم را استفاده میکنند. البته من هیچ انتظاری ندارم، همین قدر که زحمت کشیدند برای حفظشان، برای من کافی است.
بله، متأسفانه همین اتفاق میافتد. بسیار لازم است که همه این تلاشهای پراکنده در یک جا متمرکز شود تا مخاطب به یک جا مراجعه کند. ولی این در حیطه قدرت ما نبوده است. مسئولانی بوده اند که باید به این فکر میافتادند. یا شمایی که کار رسانه میکنید، باید این انگیزه را در مسئولان به وجود بیاورید که دنبالش بروند. فراخوان بزنند تا این فیلمها و عکسها را جمع آوری کنند، چون اگر نگهداری نشوند، به مرور از بین میروند. باید از طریق رسانه حرکتی به وجود بیاید که این آثار جمع شود. حتی در خیلی از آلبومهای خانوادگی عکسهای زیادی وجود دارد که شاید عکاس هایشان قدرشان را ندانند، چون عکاس حرفهای نبوده اند. ممکن است عکسها را تصادفی گرفته باشند، ولی ارزششان را نمیدانند. خیلی خوب است که همه اینها جمع شوند، ولی کسی باید حرکتی انجام بدهد و این آثار
را جمع کند.
درست است و تا اتفاقی که گفتم نیفتد، یعنی مرکزی ایجاد نشود که این آثار را جمع آوری و مستند کند، همه این روایتهای ناب هم با مرگ هنرمندان از بین میرود. عکسی اگر هنرمندانه گرفته شده باشد، تا حدی گویاست، ولی بازهم روایتهایی پشت یک عکس یا یک فیلم وجود دارد که بیان نمیشود و حتما ضرورت دارد پی نوشتی باشد که هنرمند آنها را بیان کند.
ولی تا حالا رویدادی یا دورهمی نبوده است که عکاسان و فیلم برداران انقلاب را دور هم جمع و این روایتها را ثبت کند. اگر هم بوده است، من تا حالا دعوت نشده ام. پیش آمده بود که خودمان دوستانه دور هم جمع شدیم، ولی به صورت رسمی چنین پاتوقهایی تشکیل نشده است و به نظرم خیلی ضروری است. شاید من خیلی فن بیان نداشته باشم، ولی اگر با چند عکاس یا فیلم بردار دیگر از انقلاب دور هم بنشینیم و صحبت کنیم، خیلی از اتفاقات یادمان میآید که میتوانیم آنها را بازگو کنیم. اینها را در یک مصاحبه نمیتوان درآورد.